دیروز ۳ تایی (مامان وبابا وتارا) مریض شده بودیم (سرماخوردگی و گلو درد)و خونه موندیم. این مریضی هم از برکت نحسی سیزده بود که سرما پارک جنگلی رفتیم. صبح من و بابایی رفتیم دکتر و واسه ادارمون استعلاجی گرفتیم. دیروز ظهر خونه مامان بزرگیت بودیم. واسمون سوپ وآبگوشت مرغ درست کرده بود. عصر هم چون بابا حسین دانشگاه داشت همراه بابا بزرگیت شما رو بردیم دکتر رسولی. اولین بار بود که پیش این دکتر میرفتی . دکتر با حال و با نمکی بود و همش باهات حرف میزد و شوخی میکرد. گفت اگر تا ۲ روز خوب نشدی بهت آنتی بیوتیک بدم. ((شربتcalpol که خاله طاهره فرستاده بود را هم بهش نشون دادم گفت که شربت خوبیه. آخه وقتی تب میکنی باید استامینوفن بخوری تا تبت بیاد پای...